۳ مهر ۹۵
بسم اللّه...
بیا دست به قتلِ مشترکی بزنیم...
مرا در آغوش بگیر...
محکمِ ، محکمِ ، محکم...
صدایش نباید در بیاید...
فاصله را باید کشت...
+امروز اولین روزِ دانشگاهم بود :) کلی خوشحالم که این رشته رو انتخاب کردم :) من میخوام موفق بشم ، من باید موفق بشم :)
+مادرجون حالش بد شده و این باعث شده شوق و ذوقِ امروز به کل فراموش بشه...دعا کنید برایِ حالش...
+یه نذری کردم...خدایا تهِ دلِ مردِ من رو هیچوقت خالی نکن...الهی آمین...
+صد و پنجاه و هشتمین روز...